نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, توسط arash&sasan |

ما بچه بودیم یه بازی بود به نام :

«همه ساکت بودند ناگهان خری گفت» …

صد برابر پلی استیشن ۳ لذت داشت !

-----------------------------------------------

خدایا

مارو ببخش که در کار خیر

یا “جار” زدیم…

یا “جا” زدیم…



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, توسط arash&sasan |
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, توسط arash&sasan |
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, توسط arash&sasan |

تنها سودی که رشته ی تحصیلیم تا الان داشته این بوده که،

هر بار میرم تو آشپز خونه ، بابام میگه :

مهندس یه ۲ تا چایی بیار بخوریم

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, توسط arash&sasan |

اگه جرات دارید برید توی این دستشویی!

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, توسط arash&sasan |

سلامتی پسری که تا گشت ارشاد را دید...

دست عشقش را ول کردُ مثل اسب دوید

بابا گشت ارشاده بچه بازی که نیست

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, توسط arash&sasan |

برای شما هم اتفاق افتاده؟؟!!


ﯾﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻣﯿﮕﯿﺎ

ﻭﻟﯽ ﺧﻨﺪﺕ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﺴﯽ ﺣﺮﻓﺘﻮ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ !

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, توسط arash&sasan |

ديدين ﻇﻬﺮﺍ ﻛﻪ ﺁﺩﻡ ﻣﻴﺨواﺑﻪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻇﻬﺮدیر وقت ﭘﺎ ﻣﻴﺸﻪ ﭼﻪ ﺣﺴﻰ ﺩﺍﺭﻩ!
ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﻭقتی ﻛﺴﻰ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺒﺎﺷﻪ!!!
ﻻﻣﺼﺐ ﺍﺻﻦ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺷﺒﻪ؟

ﺭﻭﺯﻩ؟

ﻇﻬﺮﻩ؟

ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ؟

ﻓﺮﺩﺍﺳﺖ؟

ﺩﻳﺮﻭﺯﻩ؟

ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩن ﺗﻮ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻮﻧﺪﻯ؟

ﺗﻮ ﻣﺮﺩﻯ ﻫﻤﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻮﻧﺪﻥ؟

ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻪ ﺁﺧﺮ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﻫﻴﺸﻜﻰ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻤﻮﻧﺪﻩ؟

ﺍﻻﻥ ﺳﺎﻋﺖ ﭼﻨﺪﻩ؟ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻣﺮﻳﺨﻪ؟

ﺯﻣﻴﻨﻪ؟

ﻫﻮﺍﺳﺖ؟ ﻓﻀﺎﺳﺖ؟

ﻣﻦ ﻣﻨﻢ؟

ﺍﻻﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﭼﻰ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻢ؟ :))))

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, توسط arash&sasan |

مورد داشتیم پسره با آرایش رفته بیرون، خواهرش غیرتی شده زدتش! 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, توسط arash&sasan |

رفته بودم قصابی ، خیلی هم شلوغ بود …
قصابه گوشت هر کی آماده میشد اینجوری صداش میزد : گوساله کی بود ؟ گوسفند بیا اینجا
به من گفت : تو گوسفندی ؟
گفتم : نه من گاوم !
گفت : اینجا گاو نداریم همه یا گوسفندن یا گوساله

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.